آرمین جونی آرمین جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

❤ پسمل مامی ❤

نتیجه آزمایش

سلام آرمین من   خوبی مامان فدات شه امروز رفتم جواب ازمایشمو گرفتم یکی از استرس هام تموم شد جون خدارو شکر هیچ مشکلی نبود الکی اینقدر ترسیدم واسه قند خون عفونت ادراریم نداشتم که واقعا عجیبه چون من چندین سال درگیر درمانش بودم اخرم خوب نشد بازم خدا رو شکر دیگه اینکه کمدتو بلاخره گرفتم وسایلاتو هم بلاخره چیدم الان مونده تخت و فرش تا تکمیل شه اگه خدا بخواد . دوست دارم مامان مواظب خودت باش     ...
31 ارديبهشت 1391

وضعیت ما تو هفت ماه

سلام پسمل فوتبالیست من ! قربون اون شوت ها و لنگ و لگدات برم امروز رفتیم دکتر واسه چکاپ خدا رو شکر همه چی خوب بود منم یک کیلو اضافه  کرده بودم این ماه بازم خدا رو شکر چون داشتم فیل میشدم کلا تا الان ١٠ کیلو اضافه کردم . فشارم ١١ بود و اینکه صدای قلب خوشمل شما هم خوب بود این سری قایم نشدی سریع پیدات کرد منم مثل همیشه نیشم تا ته باز شد و کلی ذوقیدم دیگه اینکه فردا ازمایش گلوکز دارم امشب تا صبح هم که بیدارم نباید چیزی بخورم اها راستی امروز بلاخره شله زرد خوردمممممم چند روز بود هوس کرده بودم از این به بعد هم باید هر ١٥ روز بریم دکتر دیگه این کل خبرا بود حالا ازمایشو بدم جوابشو بگیرم میام برات مینویسم فقط خدا کنه قند نداشته...
27 ارديبهشت 1391

سونوگرافی

سلام جوجم امروز بلاخره بعد از مدتها انتظار رفتم سونو هم خوشحالم هم ناراحت چون به دکتره گفتم بهم نشون بده نینمو گفت خانم قابل دیدن نیست صبر کن به دنیا بیاد میبینیش اخه نمیدونه من چقدر تو کفم واسه دیدنت فقط تونستم قلبتو ببینم چه خوشمل تالاپ تولوپ میکرد قربونش برم خوشحالم چون همه چیز اوکی بود وزنتم خوب بود البته نگفت چند فقط گفت خوبه ! دیگه قاطی کردممممممممممممم با این حساب کتابا یه هفته از حساب خودم بزرگتر بودی مامان من با کدومم پیش برم اخه ؟ کاش میشد برم سونو رنگی نمیخوام ریسک کنم این همه صبر کردم دو ماه دیگه هم صبر میکنم در سونوگرافی انجام شده تصویر یک جنین زنده با فعالیت قلبی نرمال در کاویتی رحم با پرزانتاسیون سفالیک جفت فوندال...
25 ارديبهشت 1391

سرما خوردگی

سلام مامانی ساعت ٧:١٧ دقیقه هست و ما همچنان بیداروبی خواب مامانی این چند روز مردم و زنده شدم نمیدونم از کجا اومد این ویروس منو از پا در اورد حالا من هیچی امیدوارم تو جات راحت بوده باشه. اذیت نشده باشی اخه از روزی که مریض شدم همش تکون میخوری بیش از حد، خیلی نگرانت بودم. نمیخواستم هیچ دارویی بخورم اما مجبور شدم اخه خیلی تب داشتم ترسیدم حالم بدبود رفتم دکتر بهم استامینوفن و لوراتادین و سفکسین داد گفت هیچ ضرری واسه تو نداره اما من تا دیدم حالم بهتره دیگه نخوردم این خوابمون کی میخواد تنظیم شه خدا میدونه، از بیکاری رفتم تو یه سایت عکسه خودم و بابایی رو دادم ببینم چه شکلی میشی دیدم اووووووووف اونی که میخوام مو فرفری قربونت بشم تو با هر ش...
17 ارديبهشت 1391

تولد بابایی

مامانی امروز چهارده اردیبهشت تولد بابایی هست بر عکس همین امروز من مریض شدم کادوشو چند وقت پیش گرفته بودم یه کفش اما کیک و اینا نشد بگیرم مامانی قدر باباتو بدون همیشه. بابایت تنها کسیه که هر کاری واسه اسایشمون میکنه این روزا خیلی مشکل داره واسش دعا کن کاراش درست شه .   خدایا سایشو از سر من و پسرم کم نکن تولدت مبارک عشقم ...
14 ارديبهشت 1391

چجوری اومدی تو دلم ؟

سلام جوجم خوبی ؟ مامانی که سرما خورده خیلی مریضه داشتم یه تاپیک میزدم تو نینی سایت واسه اینکه مامانا بیان خاطره هاشونو تعریف کنن که چجوری فهمیدن نینی اومده تو دلشون که یهو یادم اومد واسه تو تعریف نکردم کامل . مامانی جونم كلاسهاي نجات غريقم شروع شده بودو منم واسه اينكه پري نشم شروع كردم قرص خوردن تا اينكه كلاسا تموم شدو قرص و ول كردم هرچي منتظر شدم ديدم پري نميشم ده روز گذشت و يه شب لالا بودم بابایی طبق معمول اشپزي راه انداخته بود و من ازبوي غذا با يه ضعف شديدي از خواب بيدار شدم يه حسي بود كه تاحالا نداشتم ويه خورده شك كردم تا فرداش كه رفتيم بيرون اومديم خونه لباسامو داشتم در مياوردم كه يهو ياد اين افتادم كه يه بيبي چك از قديم...
14 ارديبهشت 1391

روز بارونی

سلام عشقم خوبی مامانی ؟ جات خوبه یه بارونه قشنگی میاد کاش میتونستی ببینی .با هم رفتیم پشت بوم چای خوردیم خیلی چسبید مامانی این روزا خیلی گرفتاره خیلی فکر و ناراحتی داره کاش زود بیای خوشحالم کنی نمیدونم میتونی از  حالم بفهمی یا نه اگه میفهمی واسه مامی دعا کن بعضی وقتا میگم کاش همیشه اون تو بمونی تا فقط مال خودم باشی نمیخوام مال کسی جز خودم باشی اینجوری فقط مال همیم باز از یه طرفم نمیتونم تا دیذنت صبر کنم . باز داری واسه مامانی ناز میکنی اخه دو روز تکون نخوردی .همش منتظرم  مامانی مواظب خودت باش ...
3 ارديبهشت 1391

آرمین جونم رفت تو هفت ماه ❤

.: آرمین جان تا این لحظه ، 6 ماه و 0 روز و 11 ساعت و 2 دقیقه و 5 ثانیه تو دل مامانشه:. چقدر زود میگذره... انگاری دیروز بود که بیبی چکو نگاه کردم دیدم مثبته چشمام شیش تا شد الان هفت ماهت شده باورم نمیشه مامانی یهو هوس نکنی به دنیا بیای هنوز کلی برنامه دارم واست . وای چقدر به اومدنت نزدیک شدم امروز دوباره رفتم واسه ست کالسکت هنوز نرسیده بود گفت تا اخر هفته میاد اگه نیومد میرم از اون یکی مغازه میگیرم اون خرسیه رو .اخه از این خوشم اومده  مامانی مواظب خودت باش واسه منم دعا کن عاشقتم ...
3 ارديبهشت 1391

انتخاب اسم

سلام عشق مننننننن الان دیگه شما واسه خودت اسم داریییییی اگه بدونی مامانی کچل شد از بس تو سایت ثبت احوال و گوگل گشت .بلاخره دیشب تونستیم انتخاب کنیم  بین اسمهای ارشیا ، سام ، رامین ، اراد که از همشون بابایی به یه طریق ایراد میگرفت آرمین رو انتخاب کردیم.  به چند تا دلیل اول اینکه با اسم من ارزو  ست شد دوم اینکه ساده و خوش اهنگه سوم اینکه ته تو فامیل ما نه تو فامیل بابایی این اسم هست بعدشم بابایی فقط  از این اسم خوشش اومد منم دوستش دارم دیشب بابایی دستشو گذاشت رو شیمکم و ایت الکرسی خوند و صدات کرد . انشاالاه تو هم خوشت بیاد ازش قربونت برم. دوست دارم آرمین من ...   ...
1 ارديبهشت 1391